ڪــﮧ دنیــا با تمامـ ِ وسعتش برایَــ م تنــگ میشود !
دلــتــنگـــم . . . !
دلتنگ ِ ڪـسـے ڪـﮧ گردش ِ روزگارش
بـﮧ مَــ ن ڪـﮧ رسید از حرڪـت ایستاد !
... دلتنگ ِ ڪـسـے ڪـﮧ دلتنگـےهایم را ندید
دلتنگ ِ خودمـ
خودے ڪـﮧ مدتهاست گم ڪـرده ام . . . !!
برچسبها:
گفتی:به نظر تو دوست داشتن بهتره یا عاشق شدن؟
گفتم دوستـــــــــــــــــــــــ داشتن...
گفتی:مگه میشه؟ آدما همه دوست دارن عاشق بشند.
گفتم:اون کسی که عاشقه مثل این میمونه که
داره تو دریا غرق میشه ولی اون که دوستــــتـــــ داره
مثل این میمونه که داره تو همون دریا شنا میکنه و از شنا کردنش لذت میبره.
تو چشمام نگاه کردی و گفتی تو چی عاشق منی یا دوستــــمــــــ داری؟
خیــــلیــــــ آروم گفتم من خیلی وقته غرق شدم!!!
برچسبها:
دلمــان خـوش اســت که می نویســیم
و دیگــران می خـواننــد
و عــده ای می گـوینــد
آه چـه زیبــا و بعضــی اشـک می ریــزند
و بعضــی مـی خنــدنـد
دلمــان خـوش اســت
به لــذت هــای کــوتـاه
به دروغ هــایی که از راســت
بـودن قشنــگ تـرند
به اینکــه کســی برایمــان دل بســوزاند
یـا کســی عاشقمــان شــود
با شــاخه گلی دل می بنــدیـم
و با جملــه ای دل می کــنیم...
برچسبها:
میدانـــے اشتباه از کجاست؟؟؟؟
از تو نیــست!!!!
اشتباه از "مــن" است...
هر جا رنجیـــدم به رویت نیاوردم
"لبخنـــد" زدم
فکر کردے درد نداد
"محکــــم تر" زدے..
برچسبها:
بازی حکم...
دم ازبازی حکم میزنی!
دم ازحکم دل میزنی!
بس به زبان قمار برایت میگویم!
قمارزندگی را به کسی باختم که تک دل راباخشت برید!
باخت زیبایی بود!
یادم گرفتم به دل دل نبندم!
یادگرفتم ازروی دل حکم نکنم!
برچسبها:
دختر; میدونی فردا عمل قلب دارم....پسر; اره عزیز دلم....دختر; منتظرم میمونی...پسر رویش را به سمت پنجره ی اتاق دختر برمیگرداند تا دختر اشکی را که از گونه اش بر زمین میچکد را نبیند و گفت منتظرت میمونم عشقم....دختر; خیلی دوستت دارم...پسر; عاشقتم عزیزم...بعد از عمل سختی که دختر داشت و بعد از چندین ساعت بیهوشی کم کم داشت به هوش می امد به ارامی چشم باز کرد و نام پسر را زمزمه کرد و جویای او شد....پرستار; ارووم باش عزیزم تو باید استراحت کنی...دختر; ولی اون کجاست گفت که منتظرم میمونه به همین راحتی گذاشت و رفت... پرستار در حالی که سرنگ ارامش بخش را در سرم دختر خالی میکرد رو به او گفت میدونی کی قلبشو به تو هدیه کرده....دختر یاد پسر افتاد و اشک از دیدگانش جاری شد...اخه چرا...
برچسبها:
یاد گرفتم که عشق با تمام عظمتش دو سه ماه بیشتر زنده نیست یاد گرفتم که عشق یعنی فاصله و فاصله یعنی دو خط موازی و هیچگاه به هم نمیرسند یاد گرفتم در عشق هیچ کس به اندازه ی خودت وفادار نیست و یاد گرفتم هر چه عاشق تری تنها تری....
برچسبها:
یا ارباب بی کفن....
برچسبها:
گفتی : بنویسید آب
همه نوشتیم
گفتی : بنویسید بابا آمد
همه .... همه نوشتند به جز من ! یادت می آید خانم معلم ؟؟!!
همه نوشتند بابا آمد اما من نوشتم بابا رفت ...
همیشه از همان اول که اسم بابا می آمد بغضم می ترکید و گریه می کردم .
مثل روزی که تو دیکته می گفتی و من نبود بابا را آه می کشیدم .
خانم یادت می آید وقتی بغلم کردی چقدر اشک ریختم ؟!
یادت می آید گفتی : نباید گریه کنی چون بابا ناراحت می شود ؟!
من هم قول دادم که هر وقت اسم بابا آمد انقدر گریه نکنم ...
خانم معلم اجازه ؟! می شود یک چیزی بگویم ؟؟ راستش می خواستم
اعتراف کنم ...
خواستم بگویم من به قولم وفا نکردم. آخر می دانید سخت است
اسم بابا بیاید و من دلتنگ نشوم .
سخت است اسم بابا بیاید و چشمانم بارانی نشود ...
خانم معلم هنوزم که هنوز است بعد از 23 سال هر وقت اسم بابا می آید
مثل روزهای کلاساولم که تو دیکته "بابا آمد" را می گفتی ، گریه ام می گیرد .
هنوزم که هنوز است هر وقت بابای زهرا و سارا و مرضیه را می بینم
گریه ام می گیرد !!
بین خودمان باشد اما من دلم بابا می خواهد . بزرگ شده ام قبول اما
بدون بابا بزرگ شدنسخت است درست مثل درس غذای لذیذ آخر کتاب
که هیچ وقت یاد نگرفتمش ...
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
می دانم بابا دو بخش است؛ بخشی در صحرا و بخشی بالای نیزه.
اما این که عمو چند بخش است، فقط بابا می داند...
برچسبها:
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
برچسبها:
میترسم از وقتی که یه روزی یه جایی از کنارم رد بشی و...
وای خدایا نه من طاقتشو ندارم
برچسبها:
برچسبها:
وقتی مرا نقاشی می کردی زیبا نقاشی ام کردی ممنون!!!
سالم نقاشی ام کردی باز هم ممنون... با غرور نقاشی ام کردی باز هم ممنون...
ولی آخه خدا جونم چرا تنها نقاشی ام کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
برچسبها:
گفت :دوستت دارم
همه دنياروگشتم بهتراز تو پيدانكردم
گفتم خوب گشتي؟
گفت :آره
گفتم اگر دوستم داشتي نميگشتي
برچسبها:
ســــ ـــ ـــخت است...
سخت است درک کردن
پسری که غــ ـــم هایـــــ ـش را
خودش میـــ ــداند و دلش ...
که همه تنـــ ـــــ ـــــها لبــــخـــندهایش را میبینند ؛
که حســــ ــــــ ـــــرت میـــــخورند
بـــخاطر شاد بودنــــ ــــ ـــش ...
بخاطر خنده هایـــــــ ــــــــ ــــش ...
... و هیــــــ ـــــــــ ــــــچکس
جز همان پسر نمیــ ـــداند چقدر تنهاســ ـــــت ...
برچسبها:
برچسبها: